آدم بعضی وقت‌ها تو یه مسئله به یه جایی میرسه که دیگه کاری از دست هیچکسی برنمیاد، یعنی همه کسانی که توی ته ذهنت هم روشون حساب کرده بودی کاری از دستشون بر نمیاد و آدم میشه مثل یه پرکاه توی باد؛ بی هیچ پشتوانه‌ای،بی هیچ امیدی به کسی.

یعنی دیگه تو یک موقعیتی گیر میکنی که فقط میتونی آروم سرتو بالا بگیری و محتاجانه رو به آسمان بگی: خدایا خودت درست کن. این یه حس غیرقابل تعریفه و خیلی اتفاق‌ها باید بیفته تا آدم تو یه مورد خاص به اینجا برسه.

این دو سه ساله همه چیش برای من داره اینطور میشه و تو مسئله‌های مختلف به این وضع می‌رسم، وضعی که خیلی ازش راضیم و انگار تو کارهای مختلف وقتی ته دلت امیدت به کسی هست و امیدواری که آدم‌های مختلف کمک کنن تا کارت پیش بره، خدا نمیذاره کار انجام بشه تا امیدت از همه قطع بشه، بعد مجبور میشی بگی: باشه خدا فهمیدم، هیچی دست من نیست، پس خودت درستش کن.

ادامه مطلب

کار خوبه خدا درست کنه

یه ,تو ,خدا ,آدم ,بگی ,میشه ,کاری از ,به کسی ,تو یه ,و انگار ,تو کارهای

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مرجع فروش انواع فایل های علمی و آموزشی کمی هم با مولوی pikasotarhno جامعه شناسان جوان مارال ( قصه ها ، شعرها و یادداشت های علیرضا ذیحق) دانلود رایگان جزوه و خلاصه کتاب دانلود برای شما تعمیرگاه مجاز لوازم خانگی قائم سرویس https://webone-sms.com/ خبرهای برتر ورزشی